نویسنده: پویا شکیبا




 

جلوه های دیگری از سازش با صهیونیستها

در اینجا بی مناسبت نیست که به جلوه های دیگری از روابط فرقه و صهیونیسم که همدلی و همسویی دو طرف را در مقابل یکدیگر نشان می دهد، بپردازیم. از جمله این تعاملات، حضور اعضای هیئت نمایندگی اسرائیل در سایر کشورها در مجامع مختلف بهائی است که در زیر، بعضی از موارد آن را به نقل از نشریات بهائیت ذکر می کنیم:
1. هنگامی که شوقی افندی آخرین رهبر بهائیان در لندن از دنیا رفت و قرار شد در همان شهر دفن شود، دولت اسرائیل به سفارت خود در انگلستان دستور داد در این مراسم حضور فعال و پررنگ داشته باشد. لذا در غیاب سفیر کبیر اسرائیل در لندن، کاردار سفارت به نام «گیرشون اولر» در مراسم تشییع شرکت جست(1)
به نوشته منابع بهائی در طول 4 ساعت مراسم تشییع و تدفین، کاردار اسرائیل همچون یک صاحب عزا «با قدم آهسته و سرخمیده»، پا به پای سران بهائیت حضور داشت و: « به طور رسمی ادای احترام می نمود» و از چهره اش غم و تأثر می بارید. (2)
2. به گزارش نشریه رسمی بهائیان ایران، در ماه جولای سال 1960 ( تیرماه 1339) تعداد 17 هزار نفر از ساختمان بهائیان در امریکا بازدید کردند. در این گزارش به عنوان چهره های سرشناس بازدید کننده، از موشه انتریونی ساکن اسرائیل و نماینده دولت جعلی اسرائیل برای شرکت در یک کمیته اداری نیز نام برده می شود تا شاید حضور وی اسباب تجدید روحیه برای بهائیان سرخورده و مأیوس باشد. (3)
3. بهائیان امریکا برای غرس نوعی گل سرخ به نام ماریان آندرسون در محوطه ساختمان مرکزی خود در آن کشور مراسمی برگزار کردند، در این مراسم جمعی از شخصیتها، از جمله ژنرال کنسول اسرائیل حضور داشت و به ایراد سخن نیز پرداخت: «آقای «جاکوب بارمور» ژنرال کنسول اسرائیل در ضمن بیانات خود آرزو کرد که گل سرخ ماریان آندرسون به زودی در مقامات مقدسه بهائی در جبل کرمل نیز که شهرت جهانی یافته اند، غرس شود. »(4)
4. در اردیبهشت 1342 اجلاس تعیین کادر مرکزی بهائیان جهان در حیفا برگزار شد. در این مراسم کلیه حاضران به مناسبت فوت رئیس جمهور اسرائیل اسحاق بن زوی یک دقیقه سکوت کردند و پیام تسلیت فرستادند. نشریه جزوزالم پست همچنین تسلیت مربوطه را نیز درج کرد. (5)

بهائیت و جنگهای اعراب و اسرائیل

1. جنگ شش روزه: در ژوئن 1967 ( خرداد 1346) با حمله سریع و سنگین ارتش اسرائیل، سومین جنگ میان اعراب و اسرائیل در گرفت که به شکست ارتشهای عربی منجر شد و بخش وسیعی از اراضی اسلامی همچون صحرای سینا، ارتفاعات جولان، کران باختری رود اردن و بیت المقدس به اشغال صهیونیستها در آمد.
بهائیان در خلال این جنگ برخلاف شعارشان مبنی بر «صلح جهانی» به جای محکوم کردن صهیونیستها به عنوان «آغار جنگ و متجاوز» عملاً در کنار ارتش اسرائیل قرار گرفتند و همه گونه حمایت را از اشغالگران به عمل آوردند و از آن جمله به گزارش ساواک در تاریخ 10/ 5/ 46 مبلغی در حدود 120 میلیون تومان ( که آن موقع رقم بسیار هنگفتی بود) به وسیله بهائیان ایران جمع آوری گردید که به ظاهر برای بیت العدل در حیفا ارسال شود «ولی منظور اصلی آنها از ارسال این مبلغ، کمک به ارتش اسرائیل می باشد. » ساواک در ادامه می افزاید: « مقدار قابل ملاحظه ای از این پول به وسیله حبیب ثابت [بهائی یهودی تبار] تعهد و پرداخت شده است». (6)

2. نبرد رمضان:

در اکتبر سال 1973 که مقارن با ماه مبارک رمضان بود، ارتش کشورهای اسلامی در عملیاتی برق آسا به صهیونیستها یورش آوردند، تا اراضی خود را باز پس گیرند. نیروهای مصری در مدتی کوتاه از کانال سوئز عبور کردند و دیوار عظیم «بارلو» را که از سوی صهیونیستها تسخیر ناپذیر خوانده می شد، زیر پا گذاردند. در سایر
جبهه ها نیز سوریه و اردن، صهیونیستها را گوشمالی دادند و برای نخستین بار افسانه شکست ناپذیری ارتش اسرائیل را باطل ساختند.
در این اوضاع، نشریات بهائیان به تکاپو افتادند و علیه جنگ و ویرانی به مبارزه برخاستند آنان که در طول جنگ سال 1967 سکوت اختیار کرده بودند، این بار به قلمفرسایی پرداختند و در سر مقاله نشریه رسمی محفل ملی بهائیان ایران با عنوان: « نزاع و جدال، منفور درگاه کبریا است» به موضعگیری تلویحی به نفع صهیونیستها و علیه کشورهای اسلامی و عربی پرداختند و چنین نوشتند: «بشر غافل خیلی زود اثرات شدید جنگهای گذشته را از نظر دور داشته و تحت عناوین مختلفه به بهانه جویی پرداخته و می کوشد تا برای اطفای آتش اغراض خویش دوباره هوا را مسموم سازد و ابناء نوع خود را به دیار نیستی و هلاکت رهسپار نماید. »(7) و در ادامه مقاله فصل مشبعی را به بیان مذمت جنگ اختصاص دادند.
بهائیان چنان از شکست صهیونیستها سرخورده و ناراحت شده بودند که حتی مجله ورقا، نشریه نونهالان بهائی، را نیز از مویه های خویش بی نصیب نگذاشتند؛ این نشریه در شماره آبان 52 ( اولین شماره پس از جنگ) در مقاله ای مفصل که ظاهراً یک دختر بچه بهائی به نام سویدا معانی ( از بهائیان ایرانی تبار ساکن اسرائیل) فرستاده است، شدیداً برای خانواده های صهیونیست که فرزندانشان را به میدانهای جنگ با مسلمانان فرستادند، نوحه سرایی می کند و با استفاده از عبارات عاطفی می کوشد احساسات اطفال بهائی را به نفع صهیونیستها تحریک کند و این کودکان را از ابتدا با محبت صهیونیستها و کینه مسلمانان پرورش دهد. در بخشی از این مقاله می خوانیم:
در این چند روزه جنگ، وضع مردم خیلی رقت بار بود، مادرها و بچه هایشان نگران و پریشان، منتظر وصول اخبار جنگ بودند... وقتی خبر قتل کشته شدگان و شماره آنها منتشر می گردید، اشکها سرازیر می شد و همگی داغدار بودند... و غروبها که مادران دست فرزندانشان را گرفته تنهایی به گردش می رفتند، حالت محزونی از چهره همگی نمودار بود. (8)

انزوای بهائیت در جهان اسلام

دقیقاً به علت همین همسوییها و همدلیها میان صهیونیستها و بهائیان، و تلاش عناصر بهائی در کسب اطلاعات در کشورهای اسلامی، بود که اعراب و مسلمانان، سخت به این فرقه حساس شدند و از جمله:
1. سال 1960 در خلال مجمع عمومی مؤتمر اسلامی بیت المقدس، یکی از شرکت کنندگان ایرانی از نقش اطلاعاتی بهائیان برای اسرائیل سخن به میان آورد. (9)
2. پس از روشن شدن نقش بهائیان در کشورهای اسلامی برای کسب اطلاعات به نفع رژیم صهیونیستی بود که اتحادیه عرب در برابر این فرقه موضعگیری کرد و موضوع بهائیت در دستور کار «دفتر تحریم اعراب علیه اسرائیل» قرار گرفت. این دفتر مأموریت داشت که تمام شرکتها و مجتمعهای صنعتی و اقتصادی خارجی را که با اسرائیل منافع مشترک دارند شناسایی و نام آنها را برای تحریم در اختیار کشورهای عربی قرار دهد.
خبرگزاری رویتر در 10 ژانویه 1975 [18 دی 1353] از دمشق، به نقل از محمد محجوب مسئول دفتر تحریم اعراب علیه اسرائیل اعلام کرد که در کنفرانس ماه آینده، مبارزه با گروه بهائی از سوی این دفتر به طور جدی بررسی خواهد شد و این فرقه را یک جنبش طرفدار اسرائیل و صهیونیسم خواند. (10) همین مضمون را خبرگزاری خاورمیانه، همان روز به نقل از محمد محجوب مخابره کرد.
کنفرانس مزبور روز 23 فوریه [4 اسفند 1353] در قاهره برگزار گردید و تصمیمات آن، روز 25 فوریه منتشر شد. اجلاس مزبور پیرامون بهائیت، تصمیم مهم زیر را اتخاذ کرد:
وقرر المکتب ایضاً فرض حظر عل؟ نشاط البهائیین فی الدول العربیه واغلال محافلهم بعد ان ثبت ان الصهیونیه تسر ورائهم. (11)
یعنی: همچنین دفتر [تحریم اعراب علیه اسرائیل] مقرر داشت که بایستی دولتهای عربی از تحرکات بهائیها و تشکیل محافل آنها شدیداً جلوگیری کنند زیرا [برای اعضا مسلم شد که] صهیونیسم پشت آنان پنهان شده است.
3. مجمع الفقه الاسلامی وابسته به سازمان کنفرانس اسلامی بالاترین مرجع دینی در جهان اسلام است که فقهای 57 کشور اسلامی از تمامی مذاهب و فرق حتی وهابیت در آن عضویت دارند. این مجمع در جلسات 18 تا 23 بهمن 1336/ 6 تا 11 فوریه 1988 خود طی مصوبه ای، «ادعای رسالت بهاء الله و نزول وحی بر وی» و دیگر معتقدات بهائیان را مصداق «انکار ضروریات دین» شمرد. (12) نیز در 26 ژانویه 1987 مطابق با 29 جمادی الاول 1407 قطعنامه ای به امضای فقهای شیعه و سنی عضو مجمع منتشر کرد که بهائیان را به اجماع مسلمانان، کافر و خارج از دین اسلامی شمرده و خواستار برخورد مقتضی با آنان از سوی دولتها و ملتهای اسلامی بود. (13)

توریسم بهائی، مددکار اقتصاد ورشکسته اسرائیل

تشکیلات مرکزی بهائیان در اسرائیل می کوشد تا با زیبا جلوه دادن بیش از پیش اماکن متعلق به خود، علاوه بر بهائیان، افراد غیر بهائی را نیز به مراکز خویش بکشاند تا از این راه، زمینه تبلیغ و جذب آنها به بهائیت را فراهم آورد. رسانه های صهیونیستی در فلسطین اشغالی و سایر نقاط جهان نیز با نمایش این بناها سعی در ایجاد جاذبه توریستی برای اسرائیل دارند. از جمله در نشریه رسمی محفل ملی بهائیان ایران می خوانیم که یک کمپانی معروف فیلمسازی در امریکا فیلمی به نام «اسرائیل از دریا» ساخته که در آن مناظر مربوط به قبر باب و مرکز بهائیت را به نمایش گذارده است. این گزارش می افزاید که فیلم مزبور چندی قبل در تلویزیون امریکا در ایران- که پیش از انقلاب در کانال 8 فعال بود- نیز به نمایش درآمده است. (14)
همچنین دفتر نمایندگی توریسم اسرائیل در امریکا ( نیویورک) متن مفصل و تبلیغی پیرامون بهائیت و اماکن آن در فلسطین اشغالی به زبان انگلیسی منتشر کرد. این متن، بیش و پیش از آن که یک بروشور تبلیغی برای معرفی جاذبه های توریستی اسرائیل، و از جمله جاذبه های گردشگری بهائی باشد به یک متن تبلیغی بهائی شبیه است. در قسمتی از آن آمده است: « دیانت بهائی که مروج صلح و اخوت بین افراد جامعه بشری است در سال 1844 با ظهور باب در ایران آغاز گردید و باب خود را مبشر [آمدن] نفسی اعز و اشرف از خود [= حسینعلی بهاء] معرفی نمود... »(15)
نیز مجله صهیونیستی هند و اسرائیل پیرامون بهائیت مقاله ای نوشته که تلخیص و اقتباس آن با عنوان «مرکز روحانی بهائیان» در مجله آهنگ بدیع آمده است. (16) همچنین در نشریه اخبار امری، ارگان رسمی محفل ملی بهائیان ایران ترجمه مطلبی که مرکز توریست اسرائیل در نیویورک منتشر نموده است، چاپ گردیده که مقاله ای کاملاً جانبدارانه می باشد. (17) علاوه بر آن، ماهنامه دفتر ملی اسرائیل، در شماره جولای 1963 ( تیرماه 1342) مقاله ای با عنوان «مسافرت از طریق مدیترانه به سوی اسرائیل» به قلم فردی به نام «ترود داب» درج کرد. نویسنده در این مقاله، اولین منظره ای را که در سفر دریایی به حیفا به چشم می خورد، چنین توصیف می نماید: «به زودی کوه کرمل با تمام وقار و عظمتش با قبه ذهبی مقام اعلی که در پرتو آفتاب صبحگاهی می درخشد، نمودار می گردد. »(18)
حضور گسترده بهائیان سراسر جهان در اسرائیل نیز منبع درآمد خوبی برای رژیم صهیونیستی محسوب می شد. تشکیلات بهائیت نیز سعی در تشویق بهائیان برای سفر به اسرائیل و دیدار از اماکن متعلق به خود را داشت و این امر به اشکال مختلف صورت می پذیرفت. گاه با ایجاد بهانه هایی، همچون یکصدمین سال ورود بهاء به عکا، بهائیان را به اسرائیل فرا می خواند. همچنین پس از تشکیل یک کنفرانس بین المللی بهائی در نقطه ای از جهان، شرکت کنندگان در آن کنفرانس را به «ارض اقدس»! می بردند و بعضی مواقع نیز در قالب کاروانهای 9 نفره از کشورهای مختلف، بهائیان را به سرزمینهای اشغالی می بردند و بالاخره آنان که برای تبلیغ بهائیت در خارج از وطن خود، عزم مهاجرت می کردند، در آغاز سفر برای تشویق، یک سفر چند روزه به فلسطین اشغالی شده می رفتند و چون معمولاً افرادی که در بالا برشمردیم از گروههای مرفه و دارای تمکن مالی بودند، سفر آنها به اسرائیل برای دولت این کشور نیز از نظر اقتصادی و توریستی سودمند بود. در این زمینه روزنامه جروزالم پست- که عملاً به ارگان تبلیغی بهائیت تبدیل شده بود - در شماره 28 اوت 1968 خبر می دهد که دستجاب مختلف بهائیان از کنفرانس پالرموی ایتالیا به اسرائیل آمده اند و متذکر شده است که «این عده بزرگ ترین اجتماع زائرین بهائی را که تاکنون به اراضی مقدسه مسافرت نموده اند تشکیل می دهند. »(19)
بتدریج تبلیغات بهائیان برای دیدار از اسرائیل مؤثر می افتد و سفر بهائیان به اراضی اشغالی رو به فزونی می گذرد تا آن جا که شوقی افندی در تلگراف مورخ 7 اکتبر 1953 ( 16 مهر 1332) در پیامی به کنفرانس دهلی می گوید: تعداد نفوسی که از دور و نزدیک برای زیارت مقام اعلی می آیند، روز به روز در تزاید است و چندین روز، عده آنان از هزار نفر تجاوز می نمود. (20)
اما اشتهای صهیونیستها سیری ناپذیر است و باید اماکن بهائی نفش فعال ترین در جذب ترویست ایفا کنند و همین طور هم می شود تا آنجا که 6 سال بعد یعنی در سال 1338 به گفته سران بهائیت: «در ظرف این یک سال، عدد زائرین و سیاحان» بازدید کننده از اماکن بهائی «به بیش از یکصد هزار بالغ گردیده است. » و بدین ترتیب، بهائیت در عرصه جذب توریست و کمک به اقتصاد شکننده اسرائیل نیز نقش شایسته و درخور توجهی ایفا می کند.
لکن حکایت همچنان باقیست و داستان خدمات بهائیت به صنعت توریسم اسرائیل در همین جا خاتمه نمی یابد و این رشد فزاینده متوقف نمی شود تا جایی که به گزارش یک خبرنگار صهیونیست ( دالیا کهن امین) از قدس اشغالی در فروردین 1388 باغ بهائیان در حیفا یکی از مهم ترین جاذبه های گردشگری در اسرائیل شمرده می شود.
همچنین آلبرت لینکلن دبیر کل مرکز جهانی بهائی طی ضیافتی که این فرقه به تاریخ فروردین 1388 در بیت المقدس برپا کرد، اذعان داشت که در یک سال گذشته بیش از 650 هزار توریست از باغهای این تشکیلات در حیفا دیدن کرده اند. در این مراسم مئیر شیتریت، وزیر کشور رژیم صهیونیستی نیز در خلال سخنانش به تمجید از بهائیت پرداخت و گفت: شما حیفا را به یک مرکز مهم جهانگردی مبدل کرده اید». (21)

بهائیت و توسعه ی نفوذ اسرائیل در عصر پهلوی

بهائیت با حکومت فاسد و وابسته پهلوی نیز پیوند و همکاری فزاینده ای داشت که تا پایان عمر آن رژیم ادامه یافت. این تعامل که ریشه اش به کودتای انگلیسی رضاخان میرپنج در سوم اسفند 1299 می رسد، در دوران محمدرضا پهلوی گسترش یافت و پس از کودتای 28 مرداد به اوج خود رسید و در دهه واپسین سلطنت وی، بهائیان توانستند پستهای حساس سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و نظامی را به چنگ آورند.
بهائیها در آن دوران، تلاش فراوانی برای گسترش حضور خویش در مناصب عالی کشوری و نیز بسط و توسعه ی نفوذ اسرائیل در ایران از خود نشان می دادند که نقطه عطف این تهاجم سیاسی برای تصاحب مشاغل کلیدی در عصر امیرعباس هویدا اتفاق افتاد. در ادامه به گوشه هایی از این اقدامات، بیشتر آشنا می شویم.

1. نخست وزیری هویدا و تهاجم سیاسی بهائیان

پیرامون گرایش هویدا به مسلک بهائیت، میان صاحب نظران، دیدگاههای متفاوتی وجود دارد که در این مقال بدان نمی پردازیم، اما گذشته از جد و پدر مسلماً بهائی او و شهرت خود وی به بهائیت در بین مردم ایران در همان عصر پهلوی ( که جلوه های آن «شهرت»، در اسناد ساواک هم بازتاب دارد) و وابستگی او به تشکیلات فرقه، امری تردید ناپذیر و مسلم است که شواهد زیادی دال بر آن وجود دارد. (22)
در اینجا به تناسب بحث، به روابط دیرین و گسترده هویدا ( به عنوان یک عنصر بهائی زاده، مشهور به بهائیت و حامی تشکیلات فرقه در ایران) با اسرائیل می پردازیم.
پیرامون حمایت هویدا از تأسیس اسرائیل، دکتر عباس میلانی در کتاب خویش: معمای هویدا- که به جانبداری از هویدا نگاشته شده است- او را جزء اقلیت کوچکی می خواند که از تأسیس رژیم صهیونیستی حمایت می کردند: « بحث امکان ایجاد یک دولت یهودی در بخشی از سرزمین فلسطین هم در آن زمان سخت رایج بود. هویدا از جمله اقلیت کوچکی بود که از ایجاد چنین دولتی طرفداری می کرد. »(23)
در عرصه حمایت هویدا از اسرائیل در درون حاکمیت ایران «الیعزر تسفریر» آخرین نماینده اطلاعاتی موساد در ایران عصر پهلوی پس از بیان بستگی جد و پدر او به بهائیت، پیرامون هویدا می نویسد: « او [= هویدا] و بستگان خانواده اش نسبت به مسائل اسرائیل تفاهم نشان می دادند و به خوبی با این مسائل آشنا بودند. به همین دلیل است که در طول سالها، همه سفیران اسرائیل در ایران، دقت و مراقبت زیادی برای حفظ اموال بهائیان در شمال اسرائیل نشان می دادند. »(24)
عباس میلانی به نکته ای بسیار مهم پیرامون روابط ویژه هویدا با صهیونیستها اشاره می کند و می گوید:
از اوایل دهه 50 ریاست دفتر [= سفارت] اسرائیل را «لوبرانی» به عهده داشت و او روابط ویژه و نزدیکی با هویدا پیدا کرده بود. نه تنها به بسیاری از مهمانیهای شام هویدا دعوت داشت، بلکه مرتب با او در دفتر نخست وزیر هم دیدار و گفت و گو می کرد.
از یک جنبه «لوبرانی» تنها استثنای قاعده ای بود که هویدا خود در دوران صدارتش برقرار کرده بود. هر وقت سفیری از یکی از کشورهای خارجی به دیدار هویدا می آمد، او تأکید داشت یکی از منشیانش در جلسه حضور داشته باشد. تنها استثناء «لوبرانی» بود. (25)
این ملاقاتهای خصوصی نشان می دهد که تصمیمات بسیار حساس و مهمی در خلال آن، اتخاذ می شده که هیچ کس غیر از نخست وزیر دولت شاهنشاهی ایران و سفیر رژیم صهیونیستی نبایستی در جریان آن قرار می گرفته است. در دوران صدارت هویدا بهائیان توانستند 9 کرسی کابینه را تصاحب کنند.

2. تلاش بهائیت برای برقراری روابط ایران با اسرائیل

در جریان قیام اسلامی مردم به رهبری امام خمینی در سالهای 41 و 42 که به کشتار 15 خرداد توسط رژیم پهلوی منجر شد، شاه کوشش فراوان داشت تا تأمین مالی نهضت امام را به دولت مصر منتسب کند. توجه داریم که مصر در آن دوران به رهبری جمال عبدالناصر درگیر مبارزه با اسرائیل بود و روابطش با بهائیان و رژیم پهلوی نیز سردی ویژه ای داشت.
در مسیر اجرای این سناریو رژیم پهلوی کوشید شهید طیب حاج رضایی را زیر شکنجه های وحشتناک مجبور سازد تا به این موضوع اعتراف کند که برای بسیج مردم به منظور حضور در تظاهرات روز 15 خرداد از یک خارجی پول گرفته و میان تظاهر کنندگان توزیع کرده است. از سند زیر چنین بر می آید که این نمایش، یک سناریوی اسرائیلی - بهائی داشته تا بدین وسیله با وخیم شدن بیش از پیش روابط ایران با کشورهای عربی و اسلامی، راه برای باز شدن باب روابط رسمی میان ایران با اسرائیل هموار شود.
از دیگر سو، بهائیان با نفوذی که بر اثر تصاحب قدرت و مسندهای بالای سیاسی در رژیم پهلوی یافته بودند، می کوشیدند که دولت را به مقابله با روحانیت تحریک کنند تا در یک فشار همه جانبه، ناگزیر شود برای ضربه زدن به تلاشهای علمای دینی با اسرائیل، رابطه برقرار کند.
سند زیر مربوط به دورانی است که بهائیان، از جمله منصور روحانی، در کابینه هویدا حضوری جدی و مؤثر داشتند و با هماهنگی و انسجام می کوشیدند این نیت شوم را محقق سازند:
گزارش اطلاعات داخلی
تاریخ گزارش: 17/ 2/ 43
محرمانه
کریمی آشتیانی که با مهندس روحانی وزیر آب و برق، ارتباط دوستانه دارد، می گفت، مهندس روحانی اظهار داشته است: نظر دوستان ما در کابینه ( منظور وزراء پیرو فرقه بهائیگری است که خود روحانی از آن دسته می باشد) آن است [که]اختلاف بین دولت و روحانیت ادامه یابد تا اینکه دولت ناچار شود برای ضربه زدن به فعالیت روحانیون، با دولت اسرائیل رابطه سیاسی برقرار کند و حتی در صورت لزوم با آن دولت، قرارداد نظامی منعقد سازد.
کریمی گفت: به مهندس روحانی گفته ام این نظر شما را مردم ایران تأیید نمی کنند و ممکن است اگر چنین فکری در ایران عملی شود، عکس العمل شدیدی نشان داده شود.
روحانی گفته است: اگر مقامات روحانی در ایران با حکومت مصر به مبارزه برنخیزند ناچاریم این فکر عقد قرارداد با کشور اسرائیل را عملی سازیم. (26)

3. برکناری وزیر خارجه نامطلوب و روی کار آوردن یک بهائی

مئیر عزری که در عصر پهلوی حدود 15 سال مسئولیت سفارت رژیم صهیونیستی در ایران را عهده دار بود، در کتاب خاطرات خود نقل می کند که علی اصغر حکمت وزیر خارجه ایران نسبت به اسرائیل کم توجهی نشان می داد و به همین دلیل رژیم صهیونیستی تصمیم می گیرد با همکاری دکتر اقبال ( نخست وزیر) و دربار، او را بر کنار کند که به این امر توفیق می یابد اما جالب اینجاست که به جای وی، عباس آرام- که از وابستگان به فرقه بهائیت است - به وزارت منصوب می شود و با آمدن او، همه ی یخها آب می شود. مشروح این جریان از زبان مئیر عزری بدین قرار است:(27)
یکی از دشواریهای ما با وزارت خارجه ایران آن بود که آنها نمی خواستند دکتر دوریئل را به نام یک دیپلمات در این کشور بشناسند. آنها از همه ی همکاریهای دو سویه و گسترش روز افزون پیوند میان دو دولت آگاه بودند، ولی سیاست پنهانکاری، آنان را وا می داشت تا از ارزش راستین این همکاریها بکاهند و تا آن جا که می توانند همه چیز را نادیده بگیرند.
مئیر عزری در ادامه، وزارت خارجه وقت ایران را این گونه توصیف می کند:
این وزارتخانه سرسخت ترین دستگاهی بود که رو در رویمان ایستاده و هرگز میلی به آشکار سازی روابط نداشت. گو اینکه در میهمانیهایی که ما بر پا می کردیم یا در دیگر نمایندگیها انجام می شد، لبخند سردی از آنها دریافت می داشتیم و هرازگاهی ما را به برخی نشستها و گردهماییها فرا می خواندند ولی از هرگونه گفت وگوی گرم و رودررویی با ما خودداری می کردند. گرایش آنان به آگاهی از ما پوشیده نبود، ولی می خواستند در چشم این و آن، خود را دور از ما نشان بدهند. آرام آرام پی بردیم که این دستگاه از بیشتر نمایندگیهای کشورها در ایران خواسته است از فراخوان ما در نشستها، گردهماییها و بزرگداشت هایشان خودداری کنند ولی بسیاری از آنها زیر بار نرفته و کسانی مانند نماینده پاپ بزرگ کاتولیکهای جهان در ایران برتر دیده اند راه خود را پیگیری کنند... .
در اینجا مئیر عزری با مشاهده کم لطفی وزارت خارجه ایران، به عنوان سلطان بی جقه ایران وارد عمل می شود تا وزیر خارجه را بر کنار و وزارت خارجه را در مسیر اهداف رژیم صهیونیستی قرار دهد:
در ژوئن 1959 [= خرداد 1338] تیمسار کیا توانست با همکاری نخست وزیر و دربار، علی اصغر حکمت را که با هرگونه پیوندی با اسرائیل ناسازگاری می کرد ( شاید از این رو که ریشه ای یهودی داشت) از کار بر کنار کند.
و سرانجام عباس آرام این مهره ی بهائی به عنوان بهترین گزینه بی صندلی وزارت خارجه ایران تکیه می زند.
به محضر گزینش آرام، یک نماینده کنسولی از سوی ایران به اسرائیل اعزام می شود و روابط، آن چنان گرم می شود که مسئولان نه چندان بلند پایه اسرائیلی نیز در سفر به ایران در همان روز ورود، امکان دیدار با وزیر خارجه شاه را پیدا می کنند. عزری خود، یک مورد را این چنین مثال می زند:
روز 25 فوریه 1960 به پیشواز موشه ساسون سرپرست بخش خاورمیانه وزارت خارجه اسرائیل به فرودگاه مهرآباد رفتم. به یاری کیا توانستم همان روز دیداری میان وی با عباس آرام وزیر خارجه ایران... برنامه ریزی کنم. (28)

4. هواپیماهای اسرائیلی در آسمان ایران

یکی از گامهای بسیار مهم اسرائیل در ایران، به منظور برقراری روابط کامل و علنی، امکان پرواز هواپیماهای اسرائیلی بر فراز ایران بود، عزری خود در این باره می گوید:
برپایی نمایندگی کمپانی ال عال ( هواپیمایی ملی اسرائیل) در تهران و انجام پروازهای این کمپانی در فرودگاه مهر آباد به هیچ روی نمی توانست نادیده انگاشته شود سیمرغ بزرگ اسرائیلی که در آسمان کشورهای بزرگ جهان به پرواز در آمده بود باید آسمان ایران را نیز می پوشاند. (29)
ولی این هدف آنقدر دست نیافتنی می نمود که حتی مسئولان ذی ربط در اسرائیل نیز به تحقق آن امیدوار نبودند و روی خوش نشان ندادند:
نخستین گفت و گوهایم با ژنرال افرایم بن ارتصی ( افسر بازنشسته ارتش پدافندی اسرائیل و) سرپرست کمپانی ال عال و مردخای بن اری معاون نامبرده، ریشه امید را در دلم پژمرد. پاسخ سرد و واکنش شگفت بر انگیز آنان نتوانست آرزوی دیدن نمایندگی ال عال در تهران را در سرم از بین ببرد. برداشت آنان بر این راستا بود که ایرانیها هرگز اجازه نخواهند داد هواپیماهای ال عال در آسمان ایران به پرواز در آیند. (30)
اما عزری که به قدرت خود در ایران آگاهی داشت، نومید نشد و با همکاری احمد شفیق ( شوهر اشرف پهلوی و سرپرست هما) زمینه های لازم برای پروازهای ال عال در ایران فراهم آمد و این پروازها آغاز شد اما اندکی بعد: « گروهی از وزیران خارجه و دستیارانش با نمایندگان کشورهای تازی در ایران به دنبال دیدارهایی با عباس آرام، ناسازگای خود را برپایی دفتر ال عال در تهران و پروازهای این کمپانی به فرودگاه مهرآباد به آگاهی سران ایران رساندند. » اما عباس آرام این عنصر بهایی که برای حفاظت و حمایت از منافع صهیونیستها به وزارت خارجه رسیده بود «همه ی شنودها را نادرست خواند و گزارشگران هراسناک و بیم زده را به شگفتی وا داشتم اما مخالفان بیکار ننشستند و «یک بار دیگر با فرتور [= عکس] هایی از دفتر کمپانی ال عال در خیابان ویلای تهران و پروازهایی از این کمپانی در فرودگاه مهر آباد، در دفتر وزیر خارجه ایران گرد آمدند و به دادخواهی پرداختند» اما عباس آرام که معتقد بود دروغ هر چه بزرگ تر باشد، باورش آسان تر است، با وقاحت تمام گفت: «کسانی که این اسناد قلابی را جعل کرده اند، مشتی دروغگو بیش نیستند. تا آنجا که من می دانم ال عال در ایران نه دفتری دارد و نه هواپیماهایش در آسمان این کشور پرواز می کنند. »(31)
در این گیرودار، سرپرست هواپیمایی ملی ایران ( هما) نیز تغییر می کند و سپهبد بهائی علیمحمد خادمی به این سمت منصوب می گردد. اوضاع، بسیار بهتر از قبل می شود. اسرائیل توقف در یک ایستگاه را جایز نمی داند، لذا در صدد بر می آید تا فرودگاه مهر آباد را به ایستگاهی برای پروازهای ال عال به سایر نقاط جهان مبدل سازد.
مئیر عزری خود می گوید: « به یاری دوستان نیرومندم در دستگاههای دولتی ایران این گره را نیز گشودیم» و اذعان می کند که به زودی پروازهای اسرائیل به استرالیا و جنوب آفریقا و کنیا از مسیر ایران انجام می شود. (32)
اما این معامله برای ایران چه در برداشت؟ با کمال تعجب باید بگوییم: هیچ! و این نتیجه ای نیست که ما از سر عناد با رژیم پهلوی و اشغالگران صهیونیست گرفته باشیم، بلکه جمع بندی آقای عزری سفیر کبیر دولت غاصب اسرائیل از این معامله نابرابر است، آنجا که می گوید:
در این داد وستد، سود چندانی جز پاره ای بهره برداریهای سیاسی به ایران نرسید، زیرا پیرو دشمنی های کشورهای تازی با اسرائیل، پروازهای ایرانی نمی توانستند بار و مسافر به اسرائیل بیاورند بنابراین می توانیم آن را دهشی یک سویه بخوانیم. (33)
مئیر عزری در انتهای این بخش، به بیان سودمندیهای این خط هوایی برای صهیونیستها می پردازد و می گوید که در روزهای پرچوش و خروش سال 1357 این پروازها علاوه بر خروج اسرائیلیان، دهها هزار یهودی را نیز از ایران خارج کردند. همچنین این پروازها خوراکی، میوه، جوجه یک روزه، گاو، تخم مرغ و ماهی، ابزار ساختمانی و جاده سازی و جنگ افزار برای ارتش ایران را به ایران می آورد که از این رهگذر سود هنگفتی عاید رژیم صهیونیستی می شد. (34)
در پایان این داستان غم انگیز، جناب سفیر، سپهبد بهائی علیمحمد خادمی سرپرست هواپیمایی ملی ایران (هما) را- که یکی از همان قماش دوستان نیرومندی شمرده می شدند که خیلی به او کمک کرده بودند- این گونه معرفی می کند:
روزهای نوزدهم آوریل [31 فروردین] و چهاردهم می 1971 [25 اردیبهشت 1350] نامه هایی از بن اری سرپرست کمپانی ال عال دریافت کردم که گویای دوستی نزدیک و همکاریهای گرمی میان وی با سرتیپ خادمی سرپرست هواپیمایی ملی ایران بود، نامبرده در این نامه ها افزوده بود: گو اینکه پروازهای ال عال یکی پس از دیگری با سرفرازی در فرودگاه مهرآباد می نشینند و برمی خیزند و شوربختانه، هواپیماهای ایران ایر هنوز نتوانسته اند از فرودگاههای ما بهره برداری کنند، ولی همکاریهای ما با ژنرال خادمی و همکارانش ریشه دار شده است. (35)
اما خدمات جناب خادمی به صهیونیستها فقط محدود به همین یک مورد نمی شد بلکه او در طی دوران طولانی مسئولیت خویش همواره در صدد تأمین منافع اسرائیل بود. جلوه ای دیگر از این خدمت رسانیها به اوایل دهه 40 مربوط می شود که امام نسبت به خطر صهیونیسم و ایادی داخلی آن - بهائیها- مرتب هشدار می دادند و به همین دلیل، رژیم شاه به ناچار روابط خویش با اسرائیل را کاهش داده بود اما در آن شرایط نیز جناب خادمی از «خادمیت» اسرائیل دست بر نمی دارد و همکاری خود را با صهیونیستهای اشغالگر گسترش می دهد. دکتر عبدالرضا هوشنگ مهدوی مشروح این واقعه را بیان می کند:
در اوایل دهه 40 به واسطه ناآرامیهای مذهبی در داخل ایران که سرانجام منتهی به واقعه خونین 15 خرداد 1342 گردید، مدتی روابط ایران و اسرائیل دچار وقفه گردید اما پس از آنکه شاه توانست مخالفان را سرکوب و رژیم خود را تحکیم کند، بار دیگر روابط بین دو کشور گسترش یافت. با این همه در سالهای 1341 و 42 نیز همکاری اقتصادی و نظامی بین اسرائیل و ایران ادامه داشت. چندین سفر از سوی مقامات بلند پایه اسرائیلی به ایران صورت گرفت که البته همگی آنها به کلی سری نگاهداشته می شد. از جمله در تابستان 1341 آل شویمر، رئیس صنایع هواپیما سازی... آن کشور به ایران آمدند. در اثر دوستی و صمیمیتی که سرهنگ نمرودی[وابسته نظامی سفارت اسرائیل در تهران] با سپهبد خادمی مدیر عامل شرکت هواپیمایی ملی ایران برقرار کرده بود، شویمر توانست در مناقصه تعمیر موتور پیستونی هواپیماهای مسافربری ایران در اسرائیل برنده شود. (36)
حال باید سران بهائیت به این سؤال هم مسلکان فریب خورده شان پاسخ دهند که مگر قرار نیست بهائیان در امور سیاسی مداخله ننمایند؟ پس چطور است که جناب خادمی، هم وارد ارتش می شود و تا درجه ی سپهبدی پیش می رود؟ هم در سمت ریاست هواپیمایی ملی ایران بیشترین خدمتها را به خبیث ترین دشمنان ملت ایران می نماید و هیچ عقوبتی هم از سوی تشکیلات بهائیت در انتظار او نیست؟ آیا تشکیلات بهائیت این فرد را - که خودشان بر بهائیت او اذعان کرده اند- به دلیل مداخله در امور سیاسی - که از سوی این مسلک به ظاهر کاملاً نهی شده است- «طرد» کردند یا خیر؟

5. بازیگری ارتشبد فریدون جم

همان طور که پیش تر در خلال مباحث دیدیم، اشخاص و کانونهایی در داخل و خارج از ایران درصدد بودند که از درگیری ایران با کشورهای عربی و اسلامی همچون مصر و عراق بهره گیرند و رژیم ایران را هرچه بیشتر به سمت اسرائیل سوق دهند و در این میان بهائیها نقش ویژه ای را در تحقیق این سناریو ایفا می کردند. در جریان اختلاف ایران و عراق پیرامون کشتیرانی در اروند رود که در سال 1348 دو کشور را در آستانه جنگ با یکدیگر قرار داد، در 13 اردیبهشت، شاه، ارتشبد آریانای سالخورده را از ریاست ستاد ارتش کنار گذاشت و ارتشبد بهائی فریدون جم را جایگزین او ساخت و این در حالی بود که روابط ایران و اسرائیل پس از جنگ ژوئن 67 و اشغال سرزمینهای اسلامی، و از جمله بیت المقدس، به سردی گراییده بود و در این شرایط، اختلاف انگیزی و تشدید تنشها بین ایران و کشورهای عربی به ویژه مصر ( تحت رهبری جمال عبدالناصر) و عراق نقش قابل توجهی در سوق دادن رژیم ایران به سمت اسرائیل بازی می کرد.
جم پیش تر در سال 1344 که جانشین رئیس ستاد ارتش بود، یک بار به اسرائیل سفر کرده بود. شاه و جم مصمم بودند به منظور استفاده از تجربه هایی که اسرائیل در جنگ 6 روزه با اعراب کسب کرده بود، خلبانان و چتر بازان و افسران توپخانه خود را برای گذراندن دوره ی آموزشی به اسرائیل بفرستند.
در این شرایط رادیو بغداد، جم را صهیونیست نامید و مدعی شد شاه وی را که شدیداً ضد عرب و ضد اسلام است به توصیه ی اسرائیلها منصوب کرده است. (37)
مئیر عزری سفیر اسرائیل در ایران نیز نسبت به جم ارزیابی مثبتی دارد. او می نویسد: در میان افسران ایرانی، تیمسار ارتشبد فریدون جم جانشین آریانا را یکی از دوستان خوب اسرائیل یافتم... روزی سرهنگ وجدانی آجودان ارتشبد جم و همکلاس دوره ی دبیرستانم در اصفهان مرا با وی آشنا ساخت... پیوند دوستانه تنیده ای با جم و همکارش سرتیپ آریازند داشتم، از تنیدگی این پیوند در دوره ای که با سفارت از سوی ایران به اسپانیا رفت نیز هرگز کاسته نشد. (38)
عرزی، آنگاه ارزیابی خود از روابط ارتشهای ایران و اشغالگران قدس در دوران ریاست جم بر ستاد ارتش را اینگونه ارزیابی و توصیف می کند: « داد و ستد میان ارتشهای ایران و اسرائیل در دوره ی فرماندهی جم بر دفتر ستاد بزرگ ارتشتاران به اوج خود رسیده بود. »(39)
وی همچنین کارنامه جم را در فرجام بدین شکل جمع بندی می کند که: « او به راستی دوست اسرائیل بود و دوست این مردم خواهد ماند... [جم] در پیوند و همکاری میان ارتشهای ایران و اسرائیل نقشی ارزنده بازی می کرد. »
تاکنون دیدیم که پنج بهائی ( هویدا، منصور روحانی، عباس آرام، سپهبد علیمحمد خادمی و ارتشبد فریدون جم) هنگامی که به قدرت رسیدند، نقش عمده ای در ارتقای روابط رژیم شاه و اسرائیل بازی کردند و در پاره ای موارد اساساً روی کار آمدن آنها به همین دلیل صورت گرفت ( همچون عباس آرام). اما زنجیره دوستان بهائی صهیونیستها به این 5 نفر ختم نمی شود؛ این سلسله را با هم تعقیب می کنیم.

6. ایادی؛ شاه کلید صهیونیستها

در این قسمت به یکی از اصلی ترین چهره های رژیم پهلوی می پردازیم که نقش بسیار مهمی درگسترش نفوذ و توسعه روابط وابسته با آن دولت جعلی و اشغالگر بازی می کند و او کسی نیست جز سپهبد بهائی عبدالکریم ایادی.
مئیر عزری سفیر رژیم صهیونیستی در دربار پهلوی پیرامون ایادی خاطره ای را نقل می کند که ذکر آن بی مناسبت نیست:
روزی ایادی مرا برای چاشت به خانه اش فرا خواند، می خواست از رازی شگفت [!] برایم سخن بگوید که گفت و گو در این زمینه شایسته ی نشستهای اداری نبود. خوش و بشهای گرم پایان یافت و سرانجام با چهره ای افسرده افزود: « حضرت بهاء الله در یکی از بازدیدهایشان از شیراز به دست مبارک خویش بوته ی نهال نارنجی در خانه محل سکونتشان کاشته اند که تا دو سال پیش، درخت سرسبزی بود ولی شوربختانه از چندی پیش به این طرف، درخت بیمار شده و به تدریج برگهایش می خشکند... پیشنهاد من [=عزری] بر پایه فروش خانه و فراموش کردن داستان، تیمسار ایادی را ناخرسند و پریشان کرد و با دستپاچگی از من خواست هر چه زودتر برای زنده کردن درخت نیمه مرده کاری بکنم. داستان را با کارشناسان کشاورزی در اسرائیل در میان نهادم... . روزی همراه عزر دانین و دو تن از کارشناسان وزارت کشاورزی برای بازدید درخت به شیراز رفتیم. آنها پس از بازبینی های نخستین دریافتند که ریشه های درخت در زیر زمین، جایی به رگه های گچ و سنگ یا نمک برخورده و ریشه ها فرسوده شده اند. گرداگرد درخت را به آرامی می شکافتند. گمانشان درست از کار در آمد، رگه های سنگ و گچ را چند متر در چند متر کندند و با خاک شایسته پر کردند. چیزی نگذشت که درخت... جانی تازه گرفت... . 9 تن سران کمیته رهبری بهائیان ایران مرا برای مراسم زیارت درخت به شیراز فراخواندند... (40)
عزری به ذکر نمونه دیگری از تلاشهای ایادی برای حمایت از بهائیان و تشکیلات بهائیت در سفر به اسرائیل می پردازد و می نویسد:
یکی از روزهایی که سران بهائی در ایران بر آن شده بودند تا پیروانشان از نیایشگاههایشان در اسرائیل بازدید کنند، سرلشکر ایادی از من خواست از میان بردن دشواریهای دریافت رویدادهای همگانی 9 روزه برای بهائیان را بررسی کنم... با دریافت رویدادهای همگانی نه تنها دیدار کنندگان هزینه کمتری می پرداختند و از رفت و آمدهای بسیاری کاسته می شد که گروههای بازدید کننده نیز فزونی می یافت.
درخواست سرلشکر ایادی را با وزارت خارجه اسرائیل در میان نهادم و روش پیشنهادی را به آگاهی اش رساندم، کمی دشوار بود ولی چاره ای نبود... . پس از آنکه ریزه کاریهای امنیتی و نیاز به چنین روشی را برای چنان رویدادهایی برای تیمسار ایادی و چند تن از همکیشانش روش کردم، آن را پذیرفتند و سالها از همین روش پیروی کردیم و هرگز به هیچ گونه گرفتاری بر نخوردیم... (41)
ایادی از عناصر اصلی تشکیلات بهائیت بود که از نفوذ بی بدیل خویش برای دستیابی به اهداف خود و فرقه بهره می برد. مئیر عزری سفیر رژیم صهیونیستی در دربار محمدرضا پهلوی در این زمینه می نویسد: « یکی دیگر از سرشناسان کیش بهائی، سرلشکر دکتر ایادی، پزشک ویژه نامه بود. ایادی... با همه ی توان همکیشانش یاری می داد. (42)
همچنین در اسناد لانه جاسوسی امریکا سند «خیلی محرمانه ای» وجود دارد که «واسطه ها و دلالان اعمال نفوذ» ایالات متحده در ایران را معرفی می کند و از آن جمله پیرامون «سپهبد ایادی، بهائی و پزشک خصوصی شاه»(43) می نویسد: « در چندین شرکت مانند شرکت نفت پارس سهامدار است... ژنرال ایادی حق انحصار در پرورش و صید میگو در خلیج فارس دارد... . »(44)
ارتشبد فردوست «رئیس دفتر ویژه اطلاعات» و رکن مهم اطلاعاتی و امنیتی در رژیم پهلوی ضمن اذعان به اینکه تعداد مشاغل ایادی در دستگاه پهلوی دوم به 80 شغل بالغ می شد، پیرامون قدرت و نفوذ بی حد وی می گوید: « من می توانم ادعا کنم که یک هزارم کارهای ایادی را نمی دانم ولی اگر پرونده های موجود ارتش و نیروهای انتظامی و سازمانهای دولتی بررسی شود، موارد مستندی مشاهده می گردد که به نظر افسانه می رسد و بر این اساس می توان کتابی نوشت که آیا ایادی بهائی بر این سلطنت می کرد یا محمدرضا پهلوی؟ تمام ایرانیان رده بالا، چه در ایران باشند و چه در خارج، خواهند پذیرفت که سلطان واقعی ایران، ایادی بود. »(45)
وی می افزاید: « ایادی، جاسوس بزرگ غرب و مطلع ترین منبع اطلاعاتی سرویسهای آمریکا و انگلیس در دربار و کشور بود و نفود او با نفوذ محمدرضا، مساوی بود. نخست وزیران به خصوص هویدا، رؤسای ستاد ارتش و کلیه مقامات مهم مملکتی اعم از وزیر و نماینده مجلس، دستورات او را که نخست به فرم خواهش بود و اگر اجرا نمی شد، به فرم امر [صادر می شد] اجرا می کردند. »(46)
فردوست در ادامه خاطراتش پیرامون نفوذ و رسوخ بهائیان، توسط ایادی در دولت و دربار می گوید: « در دوران هویدا، ایادی تا توانست وزیر بهائی وارد کابینه کرد و این وزرا بدون اجازه او حق هیچ کاری نداشتند. »(47)
مئیر عزری سفیر رژیم صهیونیستی نزد محمدرضا پهلوی نیز پیرامون قدرت بی پایان ایادی می گوید: «... . کسی باور نمی کرد او از شاه درخواستی بکند و پذیرفته نشود. شاید همین پیوند ایادی با شاه بود که هرگاه سران کشور با شاه به نکته دشواری بر می خوردند، دست به دامن ایادی می شدند و او می توانست گره گشایی کند. »(48)

خدمات ایادی به رژیم صهیونیستی

مئیر عزری پیرامون خدمات ایادی به رژیم صهیونیستی جای جای در خاطرات خویش موارد زیر را ذکر می کنند:
1. همان روزها [حدود سال 1339] با همه ی پرخاش جوییهای تندی که از سوی کشورهای تازی به نمایش در آمده بود، نمایندگان پزشکی اسرائیل توانستند با یاری سپهبد ایادی پزشک ویژه شاه و سرپرست یگان بهداری ارتش در کنگره پزشکی ارتشهای جهان در تهران شرکت کنند. عزری سپس می افزاید که حتی بعضی از نزدیکان ایادی که دست بر قضا از دوستان خوب عزری نیز بودند حضور نمایندگان رژیم صهیونیستی را در آن اجلاس به صلاح ایران نمی دانستند و لذا: « روی خوش نشان نمی دادند ولی من از ایادی خواستم آن را با شاه در میان نهد و موافقت او را به چنگ آورد. (49) که همین طور هم می شود.
2. مئیر عزری در بیان یکی دیگر از خدمات ایادی به اسرائیل که ایران را عملاً در برابر جهان اسلام و اعراب قرار می داد، می گوید: « روزی به دیدارش رفتم تا در زمینه برگزاری کنگره داروسازان ارتشها که باید روز 25 آوریل در تهران انجام می شد و دربار سرهنگ دوم ایسرائیل ماهاریک - که فرماندهی گروه اسرائیلی را داشت - با وی گفت وگو کنم. گو اینکه ایادی از برخی موش دوانیهای نمایندگان کشورهای تازی در واکنش به بودن نماینده اسرائیل در کنگره آگاه بود، ولی دلاورانه و با خوشرویی سرهنگ ماهاریک را در این کنگره پذیرفت. »(50)
3. اما خدمات ایادی به اشغالگران فلسطین فقط به حمایتهای سیاسی محدود نمی شد بلکه او در ارتش نیز خریدهای مفصل و قراردادهای متعددی را با آنها منعقد می کند و از این طریق نیز به اقتصاد پاشان و پریشان رژیم صهیونیستی یاری می رساند. عزری در این زمینه می گوید.
در یکی از دیدارهای خانوادگی شیبانی، کنار ایادی نشسته بودم و پیرامون همکاریهای کارشناسان اسرائیلی با زمینه های سرپرستی او گفت وگو می کردم. چند روز پس از همان دیدار بود که ایادی، کارشناسان ما را به ایران فرا خواند و با آنها پیمان بست تا میوه، مرغ و تخم مرغ ارتش را فراهم کنند و برای ارتش، مرغداری و دهکده های نمونه بسازند و ایادی به بازرگانان و کارشناسان اسرائیلی یاری داد تا میوه ارتش ایران را فراهم آورند و برای یگانهای گوناگون، مرغدار و دهکده های نمونه کشاورزی بسازند. (51)
عزری در ادامه به انگیزه های ایادی از این همه حمایت اشاره دارد و بده بستانهای پشت پرده میان تشکیلات بهائیت و اسرائیل را سر بسته ذکر می کند:
ایادی به یهودیان مهری ناگسستنی داشت و آنها را مردمی درد دیده و شایسته بی پیرایه ترین یاری ها می دانست. افزون بر آن، ارزنده ترین نیایشگاههای بهائیان در کشور اسرائیل بود و این پدیده روشن تر از آفتاب را ایادی نمی توانست نادیده بگیرد. (52)

7. سپهبد خسروانی و رژیم صهیونیستی

بازیگر بعدی در میدان روابط سه جانبه پهلوی، رژیم صهیونیستی و بهائیت، سپهبد پرویز خسروانی است. وی با دختر عبدالحسین نعیمی به نام ملیحه ازدواج کرد.
عبدالحسین نعیمی نیز فرزند میرزا نعیم شاعر معروف بهائی است که منشی اول سفارت انگلیس بود؛ او در مدرسه یهودی- فرانسوی آلیانس و مدرسه بهائی «تربیت» تحصیل کرد و سالها عضو محافل بهائیت در تهران و پاریس بود و الواح متعددی از پیشوایان وقت فرقه خطاب به نعیمی صادر شده است. خسروانی با چنین خانواده ای وصلت نمود.
در جریان سرکوب وحشیانه مردم در روز 15 خرداد 42 خسروانی که با درجه سرتیپی فرمانده ژاندارمری ناحیه مرکز بود، فعالانه مشارکت داشت تا آن جا که پنج روز پس از کشتار یعنی در 20 خرداد 1342 محفل ملی بهائیان ایران تقدیر نامه ای خطاب به او صادر و از نقشی که وی در سرکوب «اراذل و اوباش و رجاله» و حراست از ساختمانهای متعلق به تشکیلات بهائیت در مرکز ایفا کرد، تشکر نمود. در بخشی از این پیام(53) آمده است: « زحمات و خدمات و سرعت عمل تیمسار نیز در جلوگیری از تجاوز اراذل و اوباش و رجاله، کراراً در سنین اخیره در این محفل مذکور شده به خصوص در این ایام [= وقایع 15 خرداد 42] که بحمدالله اولیای امور نیز به رأی العین، سوء عمل جهلای معروف به علم [= روحانیت مبارز به رهبری امام خمینی (ره) را مشاهده کرده و هر دیده ی منصفی، رذالت و جهالت و پستی فطرت این افراد را گواهی می دهد... »
جناب خسروانی علاوه بر مشارکت فعال در حفاظت از اماکن بهائی و سرکوب خونین مردم، در سایر عرصه ها نیز فعال بود و از جمله رد پای اسرائیل را در مراکزی که او در آنها مسئولیت داشت، می توان یافت. از جمله مئیر عزری به روابط اسرائیل با ژاندارمری در آن دوران اشاره می کند، و می نویسد: « داد وستد ما با دستگاه ژاندارمری در ایران کمتر از شهربانی بود، ولی جا دارد یادی از سپهبد خسروانی و سرتیپ مولوی دستیار فرمانده ژاندارمری کرده باشم. »(54)
وی همچنین به روابط میان کارشناسان اسرائیلی با پرویز خسروانی و برادرانش می پردازد و می گوید: « همکاری میان کارشناسان اسرائیلی با خسروانی ها در ماه اوت 1960 آغازید و در فوریه 1961 [= بهمن 1339] به بارورترین جای خود رسید. در آوریل و ژوئن 1961 دو تن از خسروانی ها از اسرائیل دیداری کردند و با کارشناسان نیز نشست سودمندی داشتند». (55) او در جایی دیگر به طور خاص به روابط خود با پرویز و شهاب خسروانی اشاره می کند و می نویسد: « دوستی من با تیمسار پرویز خسروانی و برادرش شهاب به گرمی گرایید. »(56)
ولی روابط او با خسروانی در حدی بود که حتی یک سال قبل از آنکه به سفارت رژیم صهیونیستی در تهران منصوب شود- یعنی در سال 1336- به خسروانی - که آن موقع سرپرستی باشگاه ورزشی تاج را بر عهده داشت- نامه می نویسد و درخواست می کند که روابط ورزشی تیم تاج را با اسرائیل گسترش دهد. عزری در این زمینه اظهار می دارد که: « در سال 1957 یک سال پیش از اینکه بار سفر به ایران را ببندم به سرهنگ پرویز خسروانی یکی از آجودانهای لشکری شاه و سرپرست باشگاه ورزشی تاج، نامه ای نوشتم و از منوچهر امیدوار خواستم آن را به دستش برساند. در این نامه پیشنهاد کرده بودم باشگاه تاج، تیم فوتبالش را برای دیداری به اسرائیل بفرستد و تیمی از این کشور را برای دیدار با ورزشکاران ایرانی به کشورش فرا خواند. »(57)
حال این سؤال مطرح می شود که چگونه یک مسئول اسرائیلی وقتی از درون سرزمینهای اشغالی تصمیم می گیرد از مجرای مسابقات ورزشی، روابط آن رژیم با ایران را گسترش دهد، از میان همه باشگاهها تیم تاج را انتخاب می کند که سرپرستی آن را آقای پرویز خسروانی بهائی به عهده دارد؟ به گمان ما، صهیونیستها هماره نوعی احساس یگانگی با بهائیان دارند و به محض اینکه متوجه شوند شخصی، بهائی است ناگهان همه یخها آب می شود و یک شبه ره صد ساله طی می گردد. در این مورد نیز آنها از بهائی بودن خسروانی بهره جسته و خواسته اند روابط ورزشی - و از آن طریق روابط سیاسی - خود با ایران را بهبود و ارتقا بخشند.
حال باید عناصر فرودست بهائی و بدنه این تشکیلات از سران خود سؤال کنند که آیا ماکیاولیسم تا این حد در این «آیین نازنین!» رسوخ و بروز دارد که یکی از به ظاهر مهم ترین و اساسی ترین ارکان آن یعنی «عدم دخالت در سیاست» این گونه به بازی گرفته می شود؟
آیا ملت ایران حق دارد که این فرقه و سران و فعالان آن را همواره عوامل پنهان و دست به سینه استکبار جهان و صهیونیسم بین المللی بداند؟
آیا مردم ایران حق دارد که «عدم دخالت [ادعایی بهائیان ] در سیاست» را نیز نوعی «سیاست» و شگرد برای سرپوش گذاردن بر فعالیتهای بیگانه پرور تشکیلات بهائی بخوانند و این سیاست را محملی برای پیشبرد مطامع فرقه در ایران بخوانند؟
تشکیلات بهائیت، آن روز که از رهگذر مسئولیتهای متعدد سیاسی بهائیانی همچون سپهبد ایادی و خادمی و... به نفع خود و سازمان فرقه بهره می بردند باید می دانستند که ماه همواره پشت ابر پنهان نمی ماند و روزی پرده ها کنار می رود و آنگاه آنان باید پاسخگوی این معیارهای دوگانه و تناقضهای آشکار در عملکرد خویش باشند.
تشکیل بهائیت باید بداند که در روزگاری که جریان آزاد اطلاعات، راه را برای هرگونه سانسور و سرپوش گذاردن بر واقعیتها می بندد، آنان دیگر نمی توانند با چنین شیوه هایی از قاطبه بهائیان - که از منویات و مقاصد پنهانی آنان اطلاع ندارند - به عنوان سپر انسانی برای پیشبرد نقشه های دشمن پسندانه خویش بهره ببرند.

8. عزری و سایر بهائیان

عزری در سایر بخشهای خاطرات خویش اشاراتی دارد که در خلال آن بعضی دیگر از دوستان و پیوند یافتگان با خود از میان بهائیان را نام می برد. در جایی از خاطرات خویش، شوربختانه! به آن روزهای خوش و غیر قابل بازگشت نگاه می کند و می نویسد: «آنگاه که به روزنگارهای آن روزها باز می گردم و نگاهی به یادداشتها می اندازم، دیدارهای کوتاه و بلندی را با دوستانی مانند:... فرخ رو پارسا... منصور روحانی وزیر آب و نیرو... و بسیاری دیگر از این دست را رو در روی خود می بینم. »(58)
وی در بخشی دیگر نیز از هوشنگ سیحون استاد بهائی دانشگاه تهران به عنوان یکی از دوستان خود نام می برد: « از دوست یابی میان دانشگاهیان ایران و پیوند آنان به همتایان اسرائیلی هرگز خسته نمی شدم و هر روز پیش از پیش در این راه سازنده می کوشیدم، بجاست از... هوشنگ سیحون... از [اساتید] دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران... یادی بکنم. »

بهائیت و اسرائیل، پس از پیروزی انقلاب اسلامی

در 30 سال اخیر نیز بهائیان و رژیم صهیونیستی روابط خود را ادامه داده و عمق و گستردگی بیشتری بخشیده اند در زیر به نمونه هایی از این تعاملات می پردازیم:
1. به گزارش خبرگزاریها، رئیس مجلس رژیم صهیونیستی روز 14 تیر 1377 از مرکز بهائیت در شهر حیفا بازدید کرد و ضمن حمایت از فعالیتهای این فرقه، خواستار آزادی عمل بیشتر پیروان آن در ایران شد. (59)
2. در روز سه شنبه اول خرداد 1380 مصادف با 28 صفر سالروز رحلت پیامبر اکرم (ص) و امام حسن مجتبی(ع)، رژیم صهیونیستی به مناسبت تجمع بهائیان برای افتتاح ساختمان مرکزی این فرقه در حیفا مراسم جشن و پایکوبی مفصلی به راه انداخت.
به گزارش خبرگزاریها ساخت این مجموعه 250 میلیون دلاری با حمایت مستقیم اسحاق رابین نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی از سال 1372 آغاز شد. نکته قابل توجه، دعوت گسترده از خبرنگاران رادیو تلویزیونهای جهان برای پوشش خبری این مراسم بود. برگزار کنندگان مراسم از خبرنگاران، خواستار نشر مطالب مختلفی به نفع رژیم صهیونیستی و بهائیت بودند که از آن جمله این مطلب بود که: دولت اسرائیل با نهایت افتخار می تواند میزبان همه بهائیان جهان - به ویژه بهائیان ساکن در کشورهای اسلامی- باشد. (60)
این دعوت مبین آن است که رژیم اشغالگر با توجه به فرار صهیونیستها از فلسطین و نیاز مبرم به افزایش جمعیت وفادار به خود، چون بهائیان را نیز در شمار نیروهای خودی و همچون صهیونیستها فرض می کند، از آنان برای مهاجرت به اسرائیل دعوت به عمل می آورد.
3. در شهریور سال 1382 آریل شارون، نخست وزیر رژیم صیهونیستی و قصاب صبرا و شتیلا، دیداری از هند به عمل آورد. او در این سفر، از مرکز بهائیان در دهلی که با نام نیلوفر آبی شهرت دارد برای ساعاتی دیدار کرد. (61) بازید از این مرکز، اهمیت بهائیت برای رژیم صهیونیستی را نشان می دهد زیرا یک مقام بلند پایه صهیونیستی حتی در جریان سفر فشرده خویش به خارج از فلسطین اشغالی نیز اصرار دارد که بازدید از مرکز بهائیان را در برنامه فشرده خود بگنجاند.
4. این اواخر نیز، ایهود اولمرت نخست وزیر اسرائیل، برای توجیه عقب نشینی دولتش از تهدید جمهوری اسلامی به حمله نظامی، بهائیان را منت کُش و روغن ریخته را نذر امامزاده کرد. وی روز یکشنبه 17 دی 1385 در سخنرانی خود که تعدادی از سران فرقه ضاله نیز در آن حضور داشتند، ضمن رد اخبار منتشره پیرامون حمله ارتش رژیم صهیونیستی به تأسیسات ایران، به سران بیت العدل بهائیان اطمینان داد که به احترام مقدسات! آنان در ایران از حمله به این کشور منصرف شده است.
به گزارش یک روزنامه اسرائیلی، بهائیان مذکور به دعوت وزارت خارجه اسرائیل در این جلسه حضور یافته و در میان آنها چهره های سرشناس بهائی و از جمله یک ایرانی وابسته به آن مسلک نیز به چشم می خوردند. (62) باید به آقای اولمرت یادآور شویم که: به دست آهوی ناگرفته، مبخش!
5. بهائیان نیز متقابلاً با همه توان در خدمت صهیونیسم و زائده آن یعنی اسرائیل بوده و علاوه بر جمع آوری و ارسال کمک مالی به آن رژیم، با ورود غیر قانونی و قاچاق کالاهای اسرائیلی به داخل ایران سعی در کمک به اقتصاد رو به موت آن رژیم دارند. فی المثل به گزارش جراید بیش از 440 هزار عدد لنز عینک ساخت رژیم اشغالگر قدس در کارخانه «شایان عدسی» واقع در شهرک صنعتی جعفرآباد کاشان کشف شد. قابل ذکر است که این کارخانه به منصور- م عنصر بهائی ساکن کاشان تعلق دارد. او که قاچاقچی لنز عینک می باشد. آنها را از اسرائیل وارد کرده است. وی لنزهای ساخت کارخانجات اسرائیل را در جعبه های معمولی و با مارک یک شرکت لنز سازی خارجی قاچاقی به ایران آورده است. گفتنی است فرزند ارشد رئیس تشکیلات بهائیت در ایران معروف به نیکی نیز یکی از دلالان عینک در ایران به شمار می رود. (63)
البته کمکهایی از این دست، یکباره و به صورت اتفاقی نسبت به اشغالگران قدس صورت نگرفته و به گواهی اسناد، قدمت آن به چند دهه قبل از این می رسد. به عنوان مثال، در یکی از اسناد ساواک، بدون پرده پوشی به این مسئله اشاره شده و بعضی از موارد اهتمام بهائیان در کمک به اشغالگران قدس برشمرده می شود.
گزارش خبر
تاریخ گزارش: 1/ 11/ 48
شماره گزارش: 995/ 20/ 300/ د
منبع: شهربانی آذربایجان شرقی
چند تن از افراد فرقه بهائی در کشور اسرائیل سکونت داشته و چند نفر نیز از جمله شخصی به نام روح الله مشتاق اهل قریه سیسان در اطراف تبریز، به آن کشور تردد داشته و کمکهایی که از طرف فرقه مذکور به کشور اسرائیل می گردد، توسط آنها انجام می گیرد. ضمناً بهائیانی که در آذربایجان و در سایر شهرستانها دارای تأسیسات و کارخانه هایی هستند از وسایل و آلات ساخت اسرائیل استفاده و با خرید آن، به اقتصاد کشور مورد بحث به طور غیر مستقیم کمک می نمایند. (64)
6. طی یکی از جدیدترین حمایتها، در فروردین 1388 شورای جهانی بهائی همانند 6 سال گذشته مراسم جشنی در هتل «قلعه داوود» در بیت المقدس اشغالی برپا کرد که بیش از 200 میهمان از جمله مئیر شیتریت وزیر کشور رژیم صهیونیستی، جونز سفیر آمریکا و تعدادی از نمایندگان کنست ( پارلمان اسرائیل) در آن شرکت داشتند.
شیمون پرز رئیس جمهور و ایهود اولمرت نخست وزیر اسرائیل برای این گردهمایی پیامهای جداگانه ای ارسال داشتند. به گزارش دالیا کهن امین از قدس اشغالی، شیمون پرز که همواره «به نیازهای مرکز جهانی بهائی در حیفا و اماکن دیگر توجه ویژه نشان داده» در پیام خود به دوستی بهائیان و صهیونیستها اشاره کرد. اولمرت نیز «از مناسبات همکاری بین مرکز جهانی بهائی و کشور اسرائیل که بر اصول احترام متقابل استوار است، ابراز خشنودی کرد. »
در این مراسم- که چندی پس از جنگ غزه و کشتار زنان و کودکان مظلوم فلسطینی به دست صهیونیستها برگزار می شد- وزیر کشور این رژیم جنگ طلب از سوی کابینه حضور یافت و به ایراد سخن پرداخت. وی در بخشی از سخنانش «دین بهاء الله را دین آشتی و همزیستی بین مردمان جهان دانست!»
میزبان این ضیافت آقای آلبرت لینکلن دبیر کل مرکز جهانی بهائی بود که سخنانی بیان کرد و طبق معمول، حمله به جمهوری اسلامی ایران را فراموش ننمود. او هیچ اشاره ای به جنگ غزه و کشتار غیر نظامیان بی گناه در این باریکه نداشت و در حالی که تمام جهانیان، رژیم سفاک صهیونیستی را محکوم ساخته و پلیس بین الملل، سران این رژیم را به علت ارتکاب جنایت جنگی در غزه تحت تعقیب قرار داده و حکم بازداشت آنان را صادر نموده است، دبیر کل مرکز جهانی بهائی، شصتمین سالگرد استقلال دوباره ی این رژیم جعلی را گرامی می دارد.
در شرایطی که همه ی جهانیان نسبت به ادامه محاصره ی مردم غزه توسط اسرائیل ابراز نگرانی عمیق می کنند، آقای لینکلن که به ظاهر شعار صلح جهانی و وحدت عالم انسانی را سر می دهد از کنار این مسئله پیش پا افتاده! عبور می کند و نسبت به مسئله مهم دیگری نگرانی عمیق خویش را ابراز می دارد. به گزارش دالیا کهن امین از قدس اشغالی، آقای لینکلن «با نگرانی افزود که مسئله کمبود آب در اسرائیل موجب دلمشغولی می باشد و باید برای ادامه ی آبیاری باغها [ی مربوط به فرقه] و نگاهداری آنها راه چاره ای جست» چرا که مقامات صهیونیست برای مصرف آب این باغها محدودیتهایی را اعمال کرده اند. (65)
7. قرار بود روز سه شنبه 4 فروردین 88 تشکیلات بهائیت، مراسم جشنی را با حضور 500 نفر میهمان در مقر این فرقه در حیفا برگزار کند و شیمون پرز میهمان برجسته ی این ضیافت بود لکن در آخرین لحظات، این ضیافت به علت هوای طوفانی و بارانی به تعویق افتاد و اعلام شد که موعد جدید برگزاری آن، به زودی به اطلاع خواهد رسید. (66)

سخن آخر

پیش از این دیدیم که بن زوی نخستین رئیس جمهوری رژیم صهیونیستی بود که از بنای مرکزی بهائیان در حیفا بازدید کرد و همو گفت که در حدود سال 1910با عباس افندی نیز در فلسطین ملاقات داشته است و روحیه ماکسول نیز اعلام کرد که جناب عبدالبهاء با موشه شارت نخست وزیر بعدی رژیم صهیونیستی نیز دوستان قدیمی بوده اند.
شواهد فراوان ذکر شده در این مقال - که «نمی» از «یم» و مشتی از خروار به شمار می رود- به روشنی و به نحوی غیر قابل تردید، از پیوند دیرین، عمیق، گسترده و فزاینده میان بهائیت و صهیونیسم، به ویژه رژیم اشغالگر فلسطین، حکایت دارد.
عجیب است که بهائیان در سایتها و رسانه های مربوط به خویش، در مقابل سؤال (با اعتراض) نسبت به پیوند این فرقه با اسرائیل، با جسارت و «کبک وار»! ادعا می کنند که هیچ رابطه ای بین این فرقه با صهیونیسم و اشغالگران فلسطین وجود ندارد و استقرار مرکزیت این فرقه در اسرائیل پدیده ای کاملاً تصادفی است! و هیچ ارتباطی به علائق و منافع مشترک طرفین ندارد!
این شواهد فراوان و انکار ناپذیر، بیش و پیش از همه، حجت را بر افراد عادی بهائیت تمام می کند که حکم پیاده نظام، سپر، خاکریز و گوشت دم توپ را برای سران فرقه بازی می کنند. آنان باید بدانند که رهبران آنها چه وابستگی و پیوستگی عمیقی با صهیونیستهای غاصب و خون آشام دارند؟ و از تشکیلات خود بخواهند که بایت این همه وابستگی به جنایتکاران اشغالگر به جای برخی مغالطه های خنده آور، توضیح قانع کننده بدهند.
با توجه به روابط وسیع و صمیمانه و اعتماد مشترکی که بین صهیونیسم و بهائیت وجود دارد، طبیعی است که جهان اسلام و آزادگان عالم، به حضور عناصر این تشکیلات در بین خود با دیده سوء ظن نگریسته و با آنان برخورد طردآمیز پیش بگیرند و متقابلاً بدیهی است که وقتی بهائیت، کاکل خود را این گونه محکم به زلف صهیونیسم گره می زند، نمی تواند ادعا کند که استقرار مرکزیت این تشکیلات در اسرائیل، صرفاً به دلیل قرار داشتن قبور سران فرقه در فلسطین اشغالی است که به عنوان قبله گاه اهل بهاء برگزیده شده است.
با وجود این پیوند عمیق، بدیهی است که بهائیان ناگزیرند در هزینه هایی که اسرائیل و صهیونیسم جهانی ( در برابر خروش انقلابی مظلومان و محرومان جهان) می پردازند، سهیم و شریک باشند. لذا در جریان نبرد شکوهمند حزب الله لبنان با ارتش صهیونیستی در تابستان 85 که با پیروزی رزمندگان اسلام پایان یافت. بندر حیفا که مرکزیت بهائیان در آن قرار دارد، آماج شدیدترین حملات موشکی دلاور مردان حزب الله قرار گرفت و می توان حدس زد که دلداری خاله مآبانه سران بهائیت توسط نخست وزیر پیشین رژیم صهیونیست (اولمرت) از تلاش صهیونیستها برای جلب مساعدت بهائیان و جلوگیری از فرارشان (همراه یهودیان) از سرزمینهای اشغالی حکایت می کند.

پی‌نوشت‌ها:

1. همان، سال 1339، ش 10- 8، ص 263.
2. همان، ص 268.
3. اخبار امری، سال 1340، ش 3و 4، ص178.
4.آهنگ بدیع، سال 1344، ش 2، ص 60.
5. اخبار امری، 1342، ش 8و 9 (آبان - آذر)، ص 505.
6. جواد منصوری، همان، 1/ 332 و سند 2/96.
7. اخبار امری، سال 1352، ش 13، سخن ماه ( نزاع وجدال منفور درگاه کبریاست)، صص 380- 377.
8. ورقا، نشریه نونهالان بهائی ایران، سال 1352، ش 8 (آبان )، صص 22- 20.
9. سید محمدباقر نجفی، بهائیان. تهران، نشر مشعر، ص 711. البته کشورهای عربی در آن مقطع این هشدار را جدی نگرفتند.
10. محمدرضا نصوری، «پیوند و همکاری متقابل بهائیت و صهیونیسم». مندرج در: فصلنامه انتظار موعود، ش 18، ص 247. به نقل از بولتن خبری سازمان رادیو- تلویزیون ملی ایران، دفتر مرکزی، خبر 232، 21 دی 1353.
11. همان.
12. مجمع فقه اسلامی، مصوبه ها و توصیه ها: از دومین تا پایان نهمین نشست. ترجمه محمد مقدس، قم، 1418 ق. صص 85- 84.
13. مع مؤتمرات مجمع الفقه الاسلامی ( المؤتمرات الفقهیه)، محمد علی تسخیری، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 327- 326/1.
14. اخبار امری، ش 4، تیر 1344، ص 244.
15. سید محمدباقر نجفی، بهائیان، صص 739- 737 به نقل از: اخبار امری، سال 1333، ش 3(تیرماه).
16. آهنگ بدیع، سال 1331، ش 9، صص 4-3.
17. اخبار امری، سال 1333، ش 3 (تیرماه )، صص 13- 12.
18. همان، سال 1342، ش 12 (اسفند)، ص 695.
19. همان، سال 1347، ش 9- 8 ( آبان - آذر)، ص 592.
20. پیام شوقی مندرج در آهنگ بدیع، سال 1332، ش 13- 12، ص 241.
21. برای کسب اطلاعات بیشتر بنگرید به: Https://www. Hamdami. com
22. در این زمینه مراجعه کنید به فصل مربوط به وابستگی هویدا به تشکیلات بهائیت در بخش مربوط به بهائیت و رژیم پهلوی از مجموعه ی حاضر.
23. عباس میلانی، معمای هویدا. چاپ دوم. تهران، نشر اختران، 1380. ص 65.
24. الیعزر تسفریر، شیطان بزرگ، شیطان کوچک؛ خاطرات آخرین نماینده اطلاعاتی «موساد» در ایران. ترجمه فرنوش رام. ص 165.
25. عباس میلانی، همان، ص 65.
26. جواد منصوری، همان، سند شماره 2/87.
27. مئیر عزری. کیست از شما از تمامی قوم او؟. ترجمه ی آبراهام حاخامی، اورشلیم، 2000، 154/1.
28. همان.
29. همان، 159/2.
30. همان.
31. همان، 160/2.
32. همان.
33. همان.
34. همان، 159- 161/2.
35. همان، 161/2- 160.
36. عبدالرضا هوشنگ مهدوی. سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی ( 1357- 1300). نشر البرز، 1373. صص 379- 378.
37. عزری، همان، 138/1 - 137.
38. همان.
39. همان، 138/1.
40. همان، 333/1.
41. همان، 333/1- 332.
42. همان، 33/1.
43. اسناد لانه جاسوسی آمریکا، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، کتاب دوم، ص 419.
44. همان.
45. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، انتشارات اطلاعات، 202/1.
46. همان، ص 203.
47. همان، ص 202.
48. عزری، همان، 332/1.
49. همان، 132/1.
50. همان، 332/1.
51. همان.
52. همان.
53. برای خواندن متن کامل این پیام بنگرید به: ویژه نامه ایام، ش 29 ( بهائیت، آن گونه که هست)، ص 53، ضمیمه روزنامه جام جم، 6/ 6/ 1386 و نیز ر. ک به www. ayam29. com.
54. عزری، همان، 149/1.
55. همان، 113/2.
56. همان، 23/2- 22.
57. همان.
58. همان، 262/1.
59. روزنامه جمهوری اسلامی، 15 تیر 1377.
60. پایگاه اطلاع رسانی موعود ( www. Mouood. com
61. مهرداد صفا، «افعی درهند»، روزنامه جام جم، 17/ 2/ 1383، ص 8.
62. روزنامه جمهوری اسلامی، سال 28، ش 7962 ( چهارشنبه 20 دی 85)، ص 2.
63. کیهان، 8 و 29 شهریور 1385.
64. برای کلیشه گزارش ر. ک: بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت ( نوماسونی)، صص 766- 765.
65. برای کسب اطلاعات بیشتر ر. ک: به: www. Bahairesearch. org
66. www. Bahairesearch. ir

منبع مقاله: نشریه تاریخ معاصر ایران، شماره 49.